سینماپرس- معمولا فیلمسازان آینه رویدادهای اجتماع خود هستند، رویدادهایی که به فرمهای مختلف فانتزی تا واقعی، توصیفی تا راهنماینده و... در آثار سینمایی بازتاب می یابد و مخاطب را بسته به دانش و اندوخته ذهنیاش، درگیر میکند. براین مبنای بسیار مرسوم، این روزها شاهد نوع جدیدی از نگاه یک فیلمساز به رویدادی آشنا هستیم. «دهلیز» نگاه بهروز شعیبی را به موضوع قصاص نفس نشان می دهد.
وقوع مرگ غیرعمدی، برخورد قانونی با خاطی، حقوق بازماندگان متوفی در اعمال قصاص یا بخشش، مواردی آشنا در زندگی امروزی ماست. اجتماع امروزی به دلایل گوناگون اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، جامعه ای عصبی شده است و آستانه تحمل آحاد جامعه در بیشتر مواقع نسبت به گذشته، پایین آمده است. همچنین بیپروایی و عدم محاسبه کنش ناگهانی در میان مردمان جامعه خودمان، بسیار زیاد شده است.
عدم تأمل در چگونگی واکنش نشان دادن در موقعیت های تنش برانگیزی که رهاورد تکنولوژی شتابان و نحوه زیست آلوده به آسیب های اجتماعی است، دستاوردهای نامناسبی برای جامعه پدید آورده است. برای ترمیم این رویه، ساده ترین راهکار درخواست بخشش از خانواده های آسیب دیده در چنین رویدادهایی است و بسیار دیدیم که در مناسبت های مذهبی چون ماه رمضان و مانند آن، سخن از گلریزان و بخشش می شود و در برنامه های تلویزیونی از قدرت رسانه بهره میگیریم تا مگر بتوان شخصی متنبه را به زندگی بازگرداند. اکنون بهروز شعیبی، در برخورد با چنین موقعیت مرسومی، زاویه نگاه را به بازماندگان فرد خطاکار کشانده و مشخصا فرزند را نقطه هدف قرار داده و از این منظر، نگاهی تصویری مناسبی فراهم آورده است.
اینکه قهرمان داستان بر سر مسئله ساده ای چون جای پارک ماشین، ناخواسته مرتکب مرگ کسی شده و برای همین، نزدیک به پنج سال است که در زندان به فرجام کار خویش می اندیشد و اینکه آیا همسرش می تواند رضایت بگیرد یا نه، پایه اصلی روایت است اما شعیبی داستان را به حیطه فرزند این مرد می کشاند که با تمهید مادرش، می انگارد پدر در موقعیتی بهتر است و هنگامی وارد ماجرای اصلی می شود که موقعیت بحرانی و مهلت رو به پایان است.
ورود عنصر کودک به این ماجرا که ابتدا پدر را نمی شناسد اما اکنون در سایه نام او احساس بزرگی میکند و ناگهان برای خود ابهتی تصور میکند، شیوه خوبی برای پرداخت ماجراست. همچنانکه در انتهای فیلم، او را به عنوان عنصری که باید در چنین وقایعی درنظر گرفت، وارد حساسترین ساختار داستان کرده و حل رویداد را در روایت برعهده او میگذاریم و البته برای رسیدن به چنین موقعیتی، کارگردان مراحلی چون خطای بچه در شکستن شیشه و اینکه باید پوزش خواست و باید پوزش را پذیرفت و شاید هم پوزش پذیرفته نشود، را پشت سر گذاشته و رویدادی ناگهانی در فیلم نشان نمی دهد.
این فیلم جدا از بحثهای فنی و تکنیکی، از این جهات قابل بحث و بررسی است که واکنش نسنجیده برای هر فردی قابل بروز است و ربطی به دانش و اجتماعی بودن و امثال آن ندارد حتی اگر مانند قهرمان داستان ما، معلمی آرام باشد و اصطلاحا او نیز میتواند رطب بخورد در حالی که وظیفه اش، آموختن رطب نخوردن در چنین موقعیت هایی است. حتی می توان بحث کرد که در این زمانه که بحث اهدای عضو در جامعه ما پذیرش خوبی یافته، در مواردی که افراد دچار تبعات اقدامات ناخواسته میشوند باید همه جوانب تنبیه کردن را درنظر داشت و حیات را اولویت داد. حتی میتوان برای قانون گذار این وجه را مطرح کرد که در چنین حالت هایی سهمی نیز برای متوفی از جهت ایجاد موقعیت تنش زا در نظر گرفت و لزوما قانونگذار خود را ناظری در حد میانه نپندارد.
خیلی از این موارد با دیدن این فیلم قابل طرح و بحث و بررسی است و قدرت فیلمساز در چنین فیلمی، می تواند زمینه پذیرش عمومی اینچنین بحثهایی را افزایش دهد. سینما، صرفا نمایشگر نیست و در موقعیت ها و فیلمهای مختلف، قابلیت آگاه سازی و تأمل برانگیزی را دارد.
بدیهی است که برای رسیدن به چنین مباحثی، همه دست اندرکاران این فیلم از بازیگران تا عوامل فنی و اندیشه ای آن سهیم بوده اند و نباید از سهم آنان غافل ماند. انتخاب هوشمندانه رضا عطاران برای این نقش، می تواند این را هم به بیننده برساند که حتی چنین شخصیت های شاد و خندانی هم برایشان اینگونه موقعیتی قابل تصور است. پس همگان باید اندکی تأمل کنند.
انتهای پیام/
ارسال نظر